باران نيامد اينجا...
هر بار نوشته اي و اينبار قطعه كوچكي سرودم كه فقط چيزي گفته باشم...اگرچه: هرچه كه هست پيش تر از اينها گفته يا نوشته شده است...اينهم به حساب بيهوده گوئيهاي هميشگي...
شبهاي بي تعلق
روزان بي علاقه
اندوههاي مبهم
يك شعر يك ترانه
باران نيامد اينجا
خشكست دفتر دل
گفتم كه خسته ام من
اينجا قرار من نيست
صد حرف نا نوشته
ارامش دلم كيست؟!!!
هر شب مسير اين رود
تا صبح در خروش است
چون روشني بر ايد
اين حرف گنگ و پوچست
رفتن هميشه رفتن
مقصد نشد پديدار
اين راه بي عبورست
اين درد بي خريدار
پيمان و عهدهامان
از ساقه تردتر بود
بادي نبود در كار
اين ساقه ريشه كن بود
در حسرت شبي خوش
هر لحظه ميله اي شد
در پشت ان نفسها
تكرار مبهمي شد
شبرا كنار دفتر
اندوه و دود سيگار
بن بستهاي جاري
ديوار... در... قناري
حرفي اگر بگويم
درمان درد من نيست
اين زخم در درون است
كس باخبر از ان نيست
وقتيكه حرفها را
نشنيده ميگريزند
ديگر چه سود گفتن
اين درد گفتني نيست
مردي كنار معبر
در انتظار باران
بيهوده بود صبرش
ابري نشد پديدار
باران نيامد اينجا...حمید

